دل مشغولی

سرانجام خیلی از دل مشغولی ها فقط و فقط به توالت ختم میشه ... !!

پ.ن: از آن جهت عرض شد که از بس بیخود و بی جهت و بی ارزش اند!

پ.ن2: سرانجام بعضی آدم ها هم همین خواهد شد!! :))

...

مادر بزرگ شعر میخواند ... شعرهای باباطاهر را حفظ بود ... روی دور که می افتاد آنقدر شعر عاشقانه و دوست داشتنی میخواند که سیر نمی شدی ... مادر بزرگ موهایش فرفری بود ... از تمام نوه ها یک نوه ی خیلی فرفری داشت ... مادربزرگ همیشه تا قبل مریض شدنش چند روز یک بار می آمد خانه مان و میگفت چرا شما نمی آیید ... مادربزرگ همیشه از پدربزرگ گله داشت و از بچه هایش ولی هیچی ته دلش نبود ... مادر بزرگ یک چیزهایی میگفت از خنده اشکت در می آمد مثل آخرین باری که خانه مان بود برای جوجه های من برنج آورد و در مورد پدربزرگ چیزی گفت که من و بابا از خنده مرده بودیم ... مادر بزرگ وقتی چندین ماه روی تخت بود همش به فکر غذای پدربزرگ بود و با اینکه نای حرف زدن نداشت ناهار پدربزرگ را حتما به زبان می آورد ... مادر بزرگ چندین ماه به هرکسی که به دیدنش میرفت میگفت برایم حمد نجات بخوانید ... مادربزرگ قند هم داشت ... مادربزرگ وقتی در ناله و درد بود میگفت نه نه فاطمه خوب شدی؟ ... مادربزرگ سر سفره همیشه میگفت خدایا برای فردایمان هم برسان و امروز کسی جز من این حرفش را یادش نیامد ... مادربزرگ آیت الکرسی را میخواند و صدایش را وقتی آیت الکرسی میخواندم برای نماز وحشتش در گوشم بود ... مادربزرگ همیشه کفش هایش را لنگه به لنگه می پوشید ... مادربزرگ صدای گریه پسرش را درآورد ... مادربزرگ 3 روز پیش به مادرم گفت این ها کی اند؟ (اشاره به من و عمه ام) ... مادر بزرگ خیلی کوچک بود ازدواج کرد ... مادر بزرگ وسواس داشت و از عید بدش می آمد چون نمیخواست دخترهایش برایش خانه تکانی کنند ... مادر بزرگ امسال به عید نرسید ... مادربزرگ اسم برادرم را اشتباه تلفظ میکرد ... مادربزرگ دعایمان میکرد ... مادربزرگ یاحسین همیشه بر زبانش بود ... مادر بزرگ جان نداشت نفس بکشد ... قندش 11 بود ... مادربزرگ رنگ سبز و لباس سبز را خیلی دوست داشت ولی پارچه ی رویش مشکی بود ... مادربزرگ رفت ...

...

مامان بزرگ راحت شد

مامان بزرگ رفت ...

راه های دَک کردن

راه های دک کردن سوسک های سیاه از دور شیرینی ای به شکل کاکتوس به گونه ای که فکر کنند خودشان رفته اند و اصلا به ذهنشان نرسد که شیرینی عمدا دکشان کرده است!

نکته: فعلا این روش ها کشف شده اند و  صد در صد تضمینی و جوابگو هستند ... این روش ها در قالب داستان بازگو می شوند!

یک بار مامان سوسکه گفت که سبیل مایه ی ابهت جنس نر است و شیرینی در پاسخ گفت: از سبیل متنفرم و در ادامه مامان سوسکه گفت سوال بپرسید ... شیرینی سرش را تکان داد و گفت سوالی ندارم!

یک دفعه یک سوسک پولکی گفت از نظر مالی باید چطور سوسکی باشم، شیرینی که بوی پولکی بودنش را با این سوال احساس کرد گفت: باید همه چی از جمله خانه مهیا باشد ... سوسک خودش را باخت و عین گچ سفید شد ... شیرینی خیلی کیف کرد :)))))

نکته ی جالب توجه این یکی: فقط فکرش را بکنید مهم ترین خصوصیات را چه می پندارند!!!!!!!! >>>

یک بار دیگر هم یک مامان سوسکی از شیرینی پرسید: آرایش می کنی؟ شیرینی که غرق در آرایش بود و دلیل این سوال را نفهمید گفت: شدید. گفت: چادر چی؟ گفت: در قیدش نیستم. گفت: مرجع تقلید؟ شیرینی گفت: بیخیال بابا!!

یک دفعه ی دیگر هم سوسکی اذعان داشت خیلی غیرتی است، شیرینی حالت تهوع را از درون چشمهایش به سوسک انتقال داد به گونه ای که انگار بگوید: عنم گرفت!!!

خلاصه شیرینی روش های قشنگی داره یاد میگیره و خیلی جالبه از هرکدوم فقط یک بار استفاده کرده ولی درست و به جا ... با دوتا کلمه از سوسک و یا مادر سوسک میتوان نوع سوسک را تشخیص داد و از روش مناسب بهره جست!!


ب.ر.ن:قالب وبم نصفه نیمه لود میشه؟ عکساش نیست درسته؟ ... باید عکساشو آپ کنم تک تک بزنم تو قالب ... دیگه وقتی دست می بری تو قالب تغییر ایجاد میکنی همین میشه! :|

ب.ب.ر.ن: درستش کردم ولی داغون شدم تا اومد درست بشه ... تک تک اجزای قالب رو چیدم سرجاش :|

کاکتوس نامه 3

دلبرکم ... 

تیغ تیغکم ...

تولدت مبارک :دی

بالاخره یادم موند

هووووراااااااااااااا

91

90

89

غرض از بازگشت ...

1- غرض خاصی نبوده وبمه بازش کردم حال کنم باش :)

2- اینکه امروز ساعت 3 صبح یهویی هوس کردم قفل وبم رو باز کنم نه برنامه ای در کار بود نه قصدی ... یهو حسش اومد و چه جالب 14وم دی رفتم 14وم بهمن آمدی ام!!

3- هوووووووووووووف سانسور شد عصن حال و حوصله اتو ندارم! نوشتم ولی پاک کردم ... بمون توش!

4- اینکه من مریضم یه چیز واضحیه ... اینکه خوب نمیشم دیگه یه چیز واضح تر! خودتون رو برا خوب شدن من مشتاق نشون ندین. من همینطوری دارم حال میکنم مریض باشم ... از وقتی مریض شدم خیلی خلاف رفتم و دارم کیف میکنم الان!!!

5- قفل زدم وبم که اون قفلا رو باز کنم ولی کامل باز نشدن. ولی دیگه مثل اون روز درگیر نیستم شاید به خاطر مصرف این قرص های جدیده :)

6- ابروهام پرپشت شدن :x نه در اون حد ولی احساس میکنم دوتا دونه اضافه نوک ابرو (نوک؟!) درومده! چه خوشجلم من :x

7- یه جورایی رفتم اشعه های خورشید ارتجاعی رو کمتر کنم ولی خب خورشید بهم ثابت کرده که محکم و استوار تا آخرین ذره ی وجودش می خواد زجرم بده و چند روز یه بار اذیتم میکنه و قابل ترمیم نیست! خورشید با اینکه ازت متنفرم ولی به خاطر یه دید دیگه ای که به زندگیم دادی ممنونم ازت ... پارسال به این موقع داشتم الکی بال بال میزدم امسال به اضافه ی اون بال بال، فریاد میزنم و فهمیدم که چی رو از دست دادم و در ادامه می تونم از دست بدم و با اینکه ارتجاعی هستی ولی قابل ترمیم نیستی!!! (هه هو چه فکرایی که نمیاد تو ذهنتون)

8- همچنان حس نفرتم هست!

9- زیتون و ناصر و رامی و خاتون

10- فیس بوق بودم همش! چقدر عکس دسته جمعی حیف نمیتونم اینجا بذارم!

11- برف داره میاااااااااااااااااااااااد 3>

12- الهام، نوشین، مجید خیلی دوستون دارم!

13- یه کلاسی میرم که داره یادم میده همینجوری که هستم و زندگیم هست همه چی رو قبول کنم و الکی دپ بازی و اینا در نیارم!

14- تا اینجا تغییری احساس کردین؟ دپسردگیم کم شده؟ از تو نوشته ام بگو خب

15- در همین لحظه هم با درد دارم تایپ میکنم ولی به درک :)))

16- ازدواج چیز مزخرفیه ... من اگه روزی ازدواج کردم تو آینه نگاه میکنم میگم عجب خر شدی!

17- دوست پسر خوبه

18- یه مدت هست اساسی زدم تو کار خلاف شرع و عرف و اخلاقیات ... کم کم اسمم رو میذارم کاکتوس بزهکار!!! :)))

19- همچنان عنی

20- فوضولی نکن

21- سریال بریکینگ بد رو تموم کردم ... یه وقتا فوق العاده شبیه نقش اولش والتر وایت میشم!! هرکی سریالو میخواد بگه ... سریال اورجینالز، بی بی ددی، ومپایر دایریز، سوپرنچرال، تو اند هف من، نیو گرل، د بیگ بنگ تئوری فعلا در دست تماشا می باشند ... بقیه درحال ریلیز نیستن!

22- همچنان غرق سریال و فیلم

23- کی درمورد کارآموزی های صنایع دستی اصفهان اطلاعات داره؟ یا حتی قالیبافی در نیوجف لند علاقه شدیدی به برخی چیزا داشتم از قدیم هیچوقتم نفهمیدم چطوری برم جلو و کسی ام کمکم نکرد!

24- همچنان آماده ی عمل برا سال دیگه ... اگر خدا بخواهد ...

25- دو دسته آدم این مطلب رو میخونند: دسته ی اول و دسته ی دوم

26- فنقل خانوم از توی کل خونواده به جز دادا و مامان و باباش فقط و فقط با من جوره و اگه بغل کسی دیگه باشه لبش آویزون میشه و گریه میکنه تا برسوننش به من ... از همه میترسه ... الهی قربونش برم با اون قد بلندش و صورت ریزه میزه اش ... جیگر خاله است ... عشق خاله است ...

27- گفت تا دو سال باید این قرصا رو بخوری تا خوب بشی ... منظورش این بود تا دوسال بیا ویزیت همین قرصا رو هی بهت بدم :))) میخوام برم :)

28- نکنه واقعا نصف مشکلاتم از این قرصا حل شده باشه من نوفهمم؟ فعلا که خوبم حالا فردا خدا بزرگه یه جوری میزنه پس کله ام دنیا تیره و تار شه :دیییی

29- بابا همچنان با پای سیاه و دردناک

30- یکی از اقواممون یهویی فوت کرد ... برا اولین بار نماز میت خوندم و برا اولین بار بین اون همه آدم فقط با شنیدن این حرف از عروس خاله ام: بابات رو اینجوری داشته باش (کف دستاشو کنار هم گذاشته بود) روی اون زمین های خیس و برفی نشستم و زار زار گریه کردم و همه فکر میکردن من از جو اونجا اینجوری شدم ولی من فقط یه غم بزرگ داشتم و دارم که کسی درک نمیکنه و این حرفش یه جرقه به تمام خرمن احساساتم زد! دو سه هفته پیش بود و به شب نکشیده باز با خورشید سر جنگم شد! اون بِرَنجون و من بِزَجریدم!!

31- کی میاد بریم یه روزه تهران؟ رامی با شمایم :دی

32- دسته ی اول کسانی که خیلی دوستم دارن و احساساتم براشون مهم بوده، دسته ی دوم کسانی که اینقدر از من بدشون میاد که بیشتر حس فوضولیشون گل میکنه بخونن من چی نوشتم و تا ته اینجا اومدن و الان آکنده از اطلاعات لبخند زنان خاک تو سرشون! :)))))))))))) و دسته ی سوم وبلاگ خوانان و دسته چهارم بیکاران ... دسته بندی اولیه ام غلط از آب در اومد :دی منظورم شماره ی 25 می باشد :دی

33- بازی جدید Syberia برای گوشی فوق العاده است ... قبلا برای ویندوزش رو بازی کرده بودم این جدیده ... مغسی مجید 3>

34- آهنگ جدید رو باید زود عوض کنم خیلی دیش دیش دوبسیه :دی بی بی آیم e فیریک ... بیکاز آیم e فیریک :)) حج عاقا پیت*ب*ول و انریکه اگلسیاس :)

;)

  CuCTuS Coming Soon

;)